کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : رضا قاسمی     نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

چادرت را می‌تکانی؛ می‌شود نوکر درست           می‌چکد بر خاک، اشکت؛ می‌شود قنبر درست

عرشیان از عرش می‌آیند، روی گنبدت           می‌کنند از ریشه‌های پرچم تو پَر درست


دکَۀ کوزه‌گرانِ شهـر تو پُر رونق است           می‌کنند از خاکِ گنبد کاسه‌های زر درست

تا کـبوترهای تو سـرگـرمِ لانـه‌سازی‌اند           می‌کنیم از خُرده چوبِ لانه‌ها منبر درست

گر گنه کاریم ما را از حرم بیرون نکن           لااقـل با پیکر ما می‌شود سنگـر درست

حُرمت یک کاشیِ صحنت اگر که بشکند           می‌کنیم از دشمنانت کوهی از پیکر درست

گنبدت شمع است، ما پروانه؛ پرچم شعله‌اش           در طوافش می‌کنیم از خویش، خاکستر درست

نامت آمد بر زبانم؛ دَر زدم؛ دَر باز شد           شد بـراتِ کـربـلایم لحـظۀ آخـر درست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

گر چه سرباریم؛ ما را از حرم بیرون نکن           لااقـل با پیکر ما می‌شود سنگـر درست

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : عالیه رجبی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دوبـاره سایۀ حـق روی مردم افتاده            تـو آمـدی و زبـان از تـکـلّـم افـتـاده

بعید نیست که آدم به شوق پابـوست            به دام وسـوسه انگـیـز گـنـدم افـتاده


میان روی تو و ماه آسمان عمریست            جهـان به معـضل سوء تـفاهم افتاده

کـنار جزر و مد خـنده‌های دلچسبت            به جان حضرت دریـا تـلاطم افتاده

چو جان به سینه تورا می فشارد ارباب و            به گـونه‌هـاش دو چـال تبـسّـم افتاده

غـبار چـادر خود را تکـان بده بانو            که کـائـنـات به فـکـر تـیـمّـم افـتـاده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

میان ماه تو و ماه آسمان عـمریست            جهـان به معـضل سوء تـفاهم افتاده

مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

شکرِلله که حق را به من آموخت حسین           شعلۀ حُبِ علی، در دلم اَفروخت حسین

هرکسی عبد حسین است، همان عبد خداست           با خدا حرف زدن را به من آموخت حسین


آری از روز ازل بود، که با دستِ خودش           مِحنتِ فاطمه را در دلم اَندوخت حسین

با صدای سخنِ عـشـق، به دنیا فـرمود:           ذرّه‌ای دینِ خدا را به تو نفروخت حسین

با سـتـمکار، سخن از درِ تـذلـیل نگـفت           ذلّت و خواری و لبخند! نیاموخت حسین

تَـهِ گـودال اگـر زمـزمـۀ یـا رب داشت           زیرِ شمشیر و سنان، دیده به ما دوخت حسین

کهنه پیراهنِ او هم به خدا غارت رفت           بر تنِ خویش به جز نیزه نَیاَندوخت حسین

آتشِ عـشـقِ خـدا و عـطـشِ کـشته شدن           آنقدَر داشت، که لب تا جگرش سوخت حسین

کـربـلایی نـشـود، هـر که فـدایی نـشود           بر سرِ نیزه چو خورشید، بَر اَفروخت حسین

: امتیاز

مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)

شاعر : ناشناس نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از بس گـنـاهِ روز، مـرا خـار می‌کـند            شب دورم از نگـاهِ تو ای یـار می‌کند

چـشـمِ بـخــواب رفــتـه و آلــودهٔ مـرا            کِی در سحر، صدای تو بیدار می‌کند


بـا بـی‌خـیالی از گـنهـم رَد شَوم، ولی            خـود را سـرِ نــمـاز پـدیـدار مـی‌کـنـد

گـاهی من از نـمـاز که لـذت نمی‌برم            پیـداست دل سیـه شده، بد کار می‌کند

وای از نگاه‌های حرام و خطای چشم            بر من چـقدر لطف، که سـتار می‌کند

حـتـی گهـی نگـاهِ حـلالـم شـود حـرام            گـاهی حـلال، چـشم مـرا تـار می‌کند

بایـد فـقـط به لطف حسیـنی پـناه بُـرد            مـا را خـدا قـبـول بـه دلـدار مـی‌کـنـد

یک روضهٔ حسین، خطاپوشِ عالمست            این روضه کـارِ تـوبهٔ بـسیـار می‌کند

ما را به کـربـلا بـرسانـیـد نـیـمه شب            مادر رسیـد و گـریه ز اسـرار می‌کند

پـائـیـنِ پــای مـرقـد اربـابِ  بـی‌کـفـن            دل را تـمـام عـمـر گـرفـتـار می‌کـنـد

: امتیاز

مناجات شب یلدایی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محسن پالیزدار نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

شبی که با تو شود طی شبی‌ست یلدائی            نـه ایـن دقـایـق بـی‌مـعــنـی اهـــورائـی

وان یـکـاد بـخـوانـیم و در فـراز کـنیـم            بـه مـقـدم سـحــر جـمـعـه‌ای تـمـاشـائی


حضور مجلس انس است و دوستان جمعند            خـدا کـنـد که در این بـزم عشق باز آئی

ترنج و تیغ به کـف؛ منـتظر سر راهت            نشـسـته یـوسف صدیق، بسکه زیـبـائی

کدام دیده ز هجرت گریست این شب را            امیـر بـادیـه گـرد، ای خـدای تـنـهـائـی

چـگـونه بی‌تو سـپـر می‌شـود دقـایق ما            بیـا که درب دلـم تـا مـدیـنـه بـگـشـائـی

«به رغم مدعـیانی که منع عـشق کنند»            جـمال چـهـره تو حـجـتی‌ست زهـرائی

: امتیاز

مناجات شب یلدایی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : ناشناس نوع شعر : توسل وزن شعر : قالب شعر : دوبیتی

ما چـلـه نـشینِ شبِ یـلـدای ظهـوریم            مـا منـتـظرِ نـوبت بـر پـائیِ نـوریـم

ما محـو جـمالِ پـسرِ فـاطـمه هـستیم            شب زنده نگه دار، به یلدای حضوریم


***************
کاش می‌شد شب یلدا به کنارت باشم           
محرم راز دل و همدم و یارت باشم

کاش می‌شد که بـلـندای شب یـلدا را            تا خود صبح فقط مست و خمارت باشم

***************
دلـگـیـرم از تـمـامی دنـیا شـتاب کن            مجـنـونم و به خـاطر لـیلا شتاب کن

وقتش رسیده صبح طلوعت فرا رسد            پایان بـده بر این شب یلـدا شتاب کن

***************
شـب یـلـدای مـن دل بـی‌قـراری‌ست           
تـمـام جـمـعـه‌هـا در آه و زاری‌سـت

کـجـایـی یـابـن زهـــرا تـا بــبـیــنـی            دو چـشمانم فـقـط بهـر تو جاری‌ست

***************

پـائـیـز مـن امـشـب شده بـارانـی‌تـر            از اشـک من آسـمـان، چـراغـانی‌تر

در دیـدۀ مـن کـه از تـو دورم، یـلـدا            رنجی‌ست که یک دقیـقه طـولانی‌تر

: امتیاز

مناجات شب یلدایی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مجتبی دسترنج نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

شب یـلدایم اگر با تو سحر شد زیباست!            به دعای فرج و نام تو سر شد زیباست!

ما که خود چـلّـه نـشین تو شدیم آقـاجان            این شب چلّه اگر از تو خبر شد زیباست!


ما که عمری زده‌ایم دم زِ فراق تو، اگر            بعد از این شامِ سیه خَتمِ سفر شد زیباست!

شب نشیـنی و کـنار دِگـران خوب اما...            با تو و عشق تو گر جمله سپر شد زیباست
ای خـدایِ کـرم و جـود و محبت مهـدی            از کرم، بر من اگر از تو نظر شد زیباست
همچـنـان آل عـلی در خـطـر تـهـدیـدنـد            آن دمی که زِ شما دفع خطر شد زیباست
چون شهیدان تو ای شَهدِ شهادت نوشان            سینه‌ام گر به دفاع از تو سپر شد زیباست
حرف آخر، اگر این چشم من ای صاحب اشک            امشبی بَهـرِ غَـمِ جَـدّ تو تَـر شد زیباست

: امتیاز

مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

با وضـو از دیـدۀ تر می‌نـویسم فـاطمه           مثـل فـضه مثل قـنـبر می‌نویسم فـاطمه
بـاطـن الله اکـبــر مـی‌نـویـسـم فـاطـمـه           هستی موسی‌بن جعفر می‌نویسم فاطمه


تا قـیامت آفـتـاب روشـن دین فـاطـمه‌ست
نور زهرا! صبر زینب !جمع در این فاطمه ست

حضرت معصومۀ طاهاست! عصمت را ببین           محملش نور است نورالله عزّت را ببین
سجده‌اش را بنگر و اوج عبادت را ببین           جان سلطان است این بانو! کرامت را ببین

بین راه مـشهـد و قـم مـا کـرم لازم شـدیم
سائل خورشید و ماه حضرت کاظم شدیم!

ای امـیـد دردمـنـدان و پـنـاه بی کـسـان           جان فـدای خواهری تو تـمام خواهران
مادری کرده رضا را خوبتر از مادران           اوست تا روزی رسان پس خوش بحال نوکران

هر زمان دلتنگ زهرا می‌شوم قم می‌روم
میل مشهـد می‌کـنم پا می‌شـوم قـم می‌روم

چند روزی هست تب دارد نگاهش بر در است           آنقدر غم خورده و غم خورده خیلی لاغر است
درد دوری از تمام درد و غم‌ها بدتر است           باز هم‌ یک فاطمه از درد بین بستر است

این‌چه غوغایی‌ست یا رب که میان قم بپاست
این دم آخر به لبهایش رضا جانم رضاست

رفـته بین هر بیـابان در هـوای دلبرش           روی ناقه بین‌محمل سایبان دارد سرش
شکر! نامحرم ندیده هیچکس دور و برش           یا نخندیده کسی بر خاک روی معجرش

درد پا دارد ولی دردش فراوان نیست نیست
پای بی‌بی زخمی از خار مغیلان نیست نیست

در مسیرش غیر تکریم و ادب دیگر ندید           با لب تشنه رضای خویش را بی‌سر ندید
دور تا دور خودش چشم بد لشگر ندید           یا برادر را به زیر دشنه و خـنجر ندید

عـمه‌اش زینب ولی زیر لگـدها مانده بود
بین آن نـامـردهای پـست تـنها مـانـده بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل عدم رعایت شأن پیغمبران و مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره تغییر داده شد

خـم شده در محـضر بانو قـد پیغـمبران           ای فـدای خـواهری او تـمام خواهـران

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع تغییر داده شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق و عربستان بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

دور تا دور خودش چشم بد لشگر ندید           غارت چادر ندید و غـارت معجـر ندید

مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترجیع بند

اگر به دست خـزان بـاغ بی بـری بانو            ولی به روی فـلک سایه گـستـری بانو
به سوی قم که قدم می‌نهی علم بر دوش            به شـانه عـرش خـدا را می‌آوری بانـو


ز شور عـشق بـرادر به برکـت قـدمت            نمک به سفـره این شهـر می‌بـری بانو
دیار قم شده صحرای حشر منتظر است            به پـا شـود به قـیـام تو محـشـری بـانو
اگر رضاست حسینت تو زینبی و اگر            رضاست ساقی کـوثر تو کـوثری بانو
کسی که کفو تو باشد جهان ندیده و نیست            مگـر که زاده شـود بـاز حـیـدری بانو
اگر که نـائب زهـرا شـدی یـقـین داری            به روی گـردن مـا حـق مـادری بـانـو
چنین که بُرده قرار از تو شعله‌های فراق            چنان سپـند پـریـشان به مجـمـری بانو

تــمــام دار و نــدارم فــدای غــم هـایـت

بنه به روی دو چـشـمم دمی قـدم هایـت

اگر چه سینه‌ات از غصه گشته مالامال            ولی دمـیـده به قـم بـا تو کـوکب اقـبـال
در انـتـظـار بـرادر ز جـاده‌هـای امـیـد            به دست هـر مـژه‌ات لاله‌های استقـبال
چه قدر پیر و شکسته شدی از این دوری            که لحظه‌های فراق است هریکی صد سال
گرفـته زلف رضا را زمـانه از دستت            گره به زلف غـمش خورده رشتۀ آمال
شبـیه زیـنب کـبـری تویی تو سـر تا پا            حـسین وجه عـلی وار و فـاطـمه تـمثال
ولی تفاوت شهر تا به شهر بسیار است            که قـم کجا و بیـابان و زینب و گـودال
اگـر تو در پـی روی مـه رضا هـستی            هلال زینب کـبری به نی شد استهـلال
تـمـام شهـر اگـر کـه بـه پـات افـتـادنـد            فـتـاد پـای حـرم لـشگـری پی خـلـخـال
تـن بـرادر تـو غــرق بـیـن گـل‌هـا شـد            تـن بــرادر او زیــر نـعــل‌هـا پــامــال

تــمــام دار و نــدارم فــدای غــم هـایـت

بنه به روی دو چـشـمم دمی قـدم هایـت

: امتیاز
نقد و بررسی

شعر فوق یا باید بصورت ترکیب بند و یا بصورت ترجیع بند آوره شود اما از آنجائیکه شعر ترکیب بند و یا ترجیع بند به شعری گفته می شود که از دو یا چند غزل مستقل با یک بیت مستقل به عنوان بیت برگردان تشکیل می شود!!  برای رفع نقص شعر فوق بیت زیر اضافه گردید.

تــمــام دار و نــدارم فــدای غــم هـایـت

بنه به روی دو چـشـمم دمی قـدم هایـت

وفات حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : غزل

هم شكسته می‌شود پشت برادر بی‌برادر           هم شود مثل گلی پژمرده خواهر بی‌برادر

از مديـنه آمـده تـنهـا به عـشـق ديـدن او           جان نمی‌خواهد به تن معصومه ديگر بی‌برادر


لحظه لحظه اضطرابش می‌شود بيش از مدينه           دختر موسي ابن جعفر گشته مضطر بی‌برادر

با برادر كوه غم را مثل كاهی ديده خواهر           غصه‌هايش می‌شود چندين برابر بی‌برادر

قم چه استقبال گرمی كرده از معصومه خاتون           خاطرش هرگز نشد در قم مكدر بی‌برادر

روضه دارد تك تك اين بيت ها در لا به لايش           او نديـده هـلهـله در بين معـبـر بی‌برادر

خاطرش جمع است دارد روی پيكر سر برادر           همسفر هرگز نشد معصومه با سر بی‌برادر

روضه كم كم شد كشيده سمت شام و مجلس می           زينب آنجا مانـده تنها بی‌برادر بی‌برادر

: امتیاز

وفات حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : محمد کیخسروی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

هجران به چالش می‌کشاند عاشقان را            هـمراه خـود می‌آورد اشـک روان را

خواهـر شدی و فکر دوری از برادر            با بی‌قـراری بُـرده از جانت تـوان را


بــیـن تــمــام غــصــه‌هـا داغ بــرادر            تا پـای مُردن می‌کـشاند خواهـران را

الـحــمـدلله ‌کـه نــدیـدی بــیـن گــودال            زیـر هجـوم نیـزه جـسم نـیـمه‌جـان را

با دست بسته کـوچه به کـوچه نرفـتی            یـا که نـدیـدی پـوسـخـنـد این و آن را

شکر خـدا که پـاسبـانت محـرمت بود            دور و بـر نـاقـه نـدیـدی فـاســقـان را

اصلا نـرفـتی شـام! نه!! اصلا ندیـدی            بر روی لب‌هایش فـروود خیزران را

: امتیاز

مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

اخت‌الرضا حبیبۀ موسی ابن جعـفری            ای بانـویی که ثانی زهـرای اطهـری

دُرّ گـرانـبـهـای ولایـت به شـهـر قــم            از جـمـلـۀ خـلایـق عـالـم تـو بـرتـری


پوشیده نیست جود تو از بس کریمه‌ای            هرکس رسید بر حرمت خوب می‌خری

بـانـوی آسـمـانـی خـاکـی نـشـیـن مـن            با لطف خود همیشه کنی ذرّه‌پـروری

دنیا چقدر پست و حقـیر است پیـشتان            وقـتی به سـجـده ذاکــر اذکـار داوری

بر من نگاهی از سر لطف عظیم کن

کنجی ز صحن خود بده من را مقیم کن

جـانـم فـدای آن هـمـه دل بـیـقـراریت            در هجـر یـار آن همه لحـظه شماریت

جـانـم فـدای درد فـراقـی کـه دیــده‌ای            دنـبـال یـار آن هـمـه نـاقـه ســواریـت

جـانـم فـدای سـیـنـۀ پُـر الـتـهـاب تــو            جـانـم فـدای آن هـمه انـدوه و زاریت

هجران چه کرد باتو که حالت خراب شد؟            داغ فـراق بـود کـه شـد زخـم کـاریت

گـفـتم فـراق روضه‌ای آمد به یـاد من            آن روضه‌ای که هست به چشم بهاریت

رخصت دهید روضه بخـوانم برایتان

روضه بخـوانم از سفـر عـمه جانـتان

بـانـو اگر چه رنج سفـر را کـشیده‌ای            امـا سـر بُـریـده بـه نــیــزه نــدیــده‌ای

گرد و غبار راه به رویت نشسته است            امـا کـجـا «اُخـیَّ الـیَّ» شــنــیــده‌ای؟

راهـی دراز آمــده‌ای تـا بـه قــم ولـی            از تل کجـا به جانب مـقـتل دویـده‌ای؟

بر سیـنه دستـخـط برادر گرفـتی و...            سوزی به یـاد جامۀ از کین دریـده‌ای

سخـتی راه نـیـرو و تابت گرفـتـه بود            وانگه رسید خاطرت از قـد خـمیده‌ای

گرچه به یاد یار دو چشمت پُر آب بود

کی جای تو به مجلس اهل شراب بود؟

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : نوید اطاعتی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

هر زمانی دل، میان سیـنه‌ام گم می‌شود            یا به مشهد می‌رود، یا راهی قم می‌شود

تا نگاه من به دریای ضریحش می‌رسد            دل دگرگون می‌شود، غرق تلاطم می‌شود


دانه دانه اشک های زائـرانـش می‌چکـد            زیـر پـاهای کـبوتـرهاش گـنـدم می‌شود

نـور می‌بارد چـنان از گـنـبد این آفـتاب            در کنارش جلوه خورشید هم گم می‌شود

شهر قم یا مشهد سلطان چه فرقی می‌کند            هر کـدامش قـبلۀ حاجـات مردم می‌شود

بارها ناگـفـته در اینجا شدم حاجـت روا            رفته از دستم حساب، این بار چندم می‌شود

دل به دست او سپردی غم مخور، کار نشد            با دعای خواهر خورشید هشتم می‌شود

: امتیاز

مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

خیمه‌گاه اینبار در قم بود، مقتل طوس بود           جادۀ مشهد به قـم لبریز از فـانوس بود

نامه با خط برادر داشت در دستان خود           خواهری از دور می‌آمد ولی مأیوس بود


بر لب خشکـیدۀ قم ذکر یا معـصومه و           بر لب معصومه خانم ذکر یا قدّوس بود

بس که چشمش را به راهت دوخته، از راه قم           خاک مشهد بیشتر در حسرت پابوس بود

رود غـم های پـدر، دریای دوری رضا           بر فـراز نـاقـه‌ای انگـار اقـیـانـوس بود

زینب این بار آمده قبل از برادر جان دهد           این خودش متن زیارتنامۀ مخصوص بود

روضۀ دشت بـرادرهای از هم ریخـته           داغ سنگین بود، روضه روضۀ ناموس بود

در فراق هشتمین طاووس جنّت جان سپرد           آنکه در دستان خدّامش پر طاووس بود

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : محمود یوسفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هر لحظه لحظه با نفـست خو گرفته‌ام            از عـطر نـاب پـیـرهـنت بـو گرفـته‌ام

بی‌بـاده می ز جـام طهـورایی‌ات زدم            سر مـسـتـم و تـرانـۀ یا هـو گـرفـتـه‌ام


تا با تو روبـرو شوم ای آسـمان عشق            مـن از تــمـام آیـنــه‌هـا رو گـرفــتـه‌ام

بـا تــو هــمـان تـلاطـم دریــای آبـی‌ام            بـی‌تـو شـبـیـه کـشـتی پهـلـو گـرفـته‌ام

تو مـاه آسـمـانی خـورشـیـد هـشـتـمی            مهـر تـو را ز ضـامن آهـو گـرفـتـه‌ام

حق دارم این چنین به تو وابسته تر شوم            من نـا گـرفـته را ز تـو بـانـو گرفـته‌ام

: امتیاز

زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها قبل از وفات

شاعر : جواد کلهر نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل

دلخسته از فراغم یا رب رسان رضا را            کن مستجـاب یا رب تنها همین دعا را

هر منزلی که رفـتم نقـش سراب دیدم            پیـوسـته یـادم آمـد غـم‌های کـربـلا را


معصومه زینب تو؛ تو هم حسین من باش            چیزی دگر نخـواهم بگـذار این بنا را

حالا که تو حسینی بر محملم نظر کن            خواهم تو را ببوسم نی آن سر جدا را

دسـتان عـمـه‌ام را بـستـند گر چه آنها            در بین سربداران می‌جـست مقـتـدا را
دشمن مدام می‌بست وقتی نظر به نی داشت            بــا تـــازیــانــه راه دیـــدار آشــنــا را
بیمار را مـداوا جز دیدن رخت نیست            از چشم پُر ز مهرت خواهم من این دوا را
گرچه خودت غریبی من هم غریب گشتم            گر مُردم از فراغت روشن کن آن سرا را
قـم تل زینـبـیه مشهد چو قـتـلگاه است            اما ندیـد آخـر؛ معـصومـه‌اش رضا را

: امتیاز

ترسیم حالات حضرت معصومه سلام الله علیها قبل از وفات

شاعر : حسین رئوفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

می‌داد جان و بر لـبش ذکر رضا بود            مـثـل بـرادر نــالـه‌اش واغـربـتـا بـود

پایـش بسوی قـبله و قـلـبـش خـراسان            بهر امامـش هـمچنان غـرق عـزا بود


داغ رضایش آنچـنان از پـای انداخت            در آن جوانی سخت محتاج عصا بود

مـی‌کــرد یــاد زیـنـب و داغ بـــرادر            کـوفه بـرای آل عـصمـت بی‌حـیـا بود

در دست اهل قم همه گل بود و گل بود            در دست پست کوفـیان سنگ جفا بود

دارالـبـکـایش نـیـنـوا می‌گـشـت بـانـو            کم کم گـریز روضه‌اش تا کـربلا بود

گـویـی ز تـل زیــنـبـیـه دیـد خــواهـر            بر زخـم زخـم آن بـرادر، رد پـا بـود

جـسم بـرادر را خـراسان دفـن کردند            در کـربـلا اما تـنی پُر خـون رها بود

جا دارد اینکه جان دهد زین غم رئوفی            آیا سـزای آل عـصـمـت نـاسـزا بـود؟

: امتیاز

مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

حُسن تو سِـرِّ عـاشـقی را بـرملا کرد            بر طُـرّۀ زلـف کـمـنـدت اقــتــدا کـرد

شکر آن خدا را که ز لطف بی‌مثالش            روز ازل بـا تـو دلــم را آشــنـا کــرد


دلـدادگـی دلـداده‌ات شد، شـوق پـر زد            عـشق آمد و بر تو سلامی دلـربا کرد

جانم فـدای پـیـر میخـانه که سـرمست            ما را به عشق روی ماهت مبتلا کرد

من بنـده‌ای سرگـشته بودم که نگاهت            دل را اسـیــر بــارگـاه ســامــرا کـرد

دیدارِ سُرِّ مَن رَأی رشک بهشت است

باران ز شوق دیدنت اشک بهشت است

زیبا گل سوسن که رشک نسـترن شد            جلـوه نـمود و رونق دشت و دمن شد

روی زمـیـن تـا آســمــانِ بـی‌کـرانــه            در هر کران دائم ز حُسن او سخن شد

در خـانۀ قـلـب هـمه جـانـانه جـا کرد            هرجا که مِهرش بود بر دلها وطن شد

ذکر حدیثـش قدسیان را مست می‌کرد            در حـلـقـۀ خـاتم عـقـیـقـی از یـمن شد

وقـتی که دنـیـا آمد و بُـرد از همه دل            نــام دل آرا و خـدایـی‌اش حَـسَــن شـد

حُسن حَسن، مهر حسین و مرتضی داشت

او یک تـنـه حُـسن تـمام انـبـیـا داشت

او آمـد و آغـاز عـشـق و دلـبـری شد            گـویـا دوبـاره مـوسم پـیـغـمـبـری شد

تــاب تــمـاشـایـش نــدارد دیــدۀ شـب            بر او هجوم از خصم با نابـاوری شد

در لشکری، محبوب را محصور کردند            غافل از آنکه نام خوبش عسکری شد

با رمز یا زهرا دل از دل دادگان بُرد            آغــاز دلــداریِ یــار حــیـــدری شــد

در سامرایش سائلان صف ها کشیدند            درگـاه او درگــاه حـاتـم پــروری شـد

مـا هـم گـدایــان ره دلــدار هــسـتـیــم

در انـتـظار وصـل روی یـار هـسـتیم

هر کس که شـوق سـامـرا دارد بیـایـد            هر که به دل عـشـق خـدا دارد بـیایـد

هر کس به قـلبش شوق دیدار زیارت            از بــارگــاه ســـامـــرا دارد بـــیــایــد

مهـر امـام عـسکری در سـیـنۀ ماست            هر کس که قـلـبـی با صفـا دارد بیاید

شـوق مــدیــنـه تـا ابـد داریـم در سـر            هـر کـه دلـی درد آشـنــا دارد بــیـایـد

این بانگ زیبای خدا از آسمان هاست            هـر کـس هــوای کـربـلا دارد بـیـایـد

خـتـم کلام عاشـقـان ذکر حـسین است

عشق خـدای آسـمان ذکر حسین است

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

سرمان گرمِ عطش بود، که باران آمد            ابر رحـمـت به سر خـاک بـیـابان آمد

کنج این خـلوتِ سرمازده می‌لـرزیدیم            که نـگـاه تـو به امـداد زمـسـتـان آمـد


تـلـخـیِ کام همه با دَم تو شـیـرین شد            تا به لبـها عسلِ ذکر "حسن جان" آمد

تا فـضای دهـن از نام همه خـالی شد            گـلِ ذکـر تو به مـهـمـانـیِ گـلـدان آمد

تا که دیـدند گـدای تـوأم و خاک نشین            دیـدم از سمت تو قـالـی سـلیـمـان آمد

افتخار است، که در خانۀ تو پادری‌ام

همه جا جار زدم خاک درِ عسکری‌ام

ای که قلبم شده با عشق تو آرام، سلام            به شما می‌دهد این سائل گـمنام، سلام

به شکـار دل من آمـدی و صیـد شـدم            پس به تو می‌دهم اینجا وسط دام، سلام

آمدی میکـده را مست قـدومت کردی            همنـوا با لب ما داده به تو جام، سلام

گرچه بین قفس انداختنت؛ اما بعد ...            به شما داد همان شیر، که شد رام، سلام

حسرت روی تو را داشت، ولی هر شب و روز            داد کعـبه به تو با جامۀ احـرام، سلام

عشق ما پای قدوم تو سر انداختن است

کارمان پیش نگاهت سپر انداختن است

حـاضـرم نـذر نگـاهـت بـدهـم دنیا را            تا که شـایـد بـدهـی راه، تـو آقـا ما را

بـرگـۀ نـوکـری‌ام را نکـنی تا ... آقا !            دارم امّیـد، که رویـش بزنی امضا را

گم شدم از نظر خلق، به عشق تو فقط            تا نـشـانـم بـدهـی گـنـبــد ســامــرّا را

کاش یک شب بشوم خادم صحن حرمت            تا که جـارو بکـشم خاکِ کفِ آنجا را

می‌دهم قول، اگر زائر صحن تو شدم            بکـنـم نـوکـری تـک تـک زائـرها را

با دعاهای تو و حضرت هادی پدرت

کاش یک روز، بیایم حرمت با پسرت

تو دعـا کن که دعـاها به ثـریـا بـرسد            تا که امـر فـرج از عـالـم بـالا بـرسـد

مستـجـاب است دعـاهای تو حـتماً آقا            پس بخواه آخر این قصه به فردا برسد

آه، یعـقـوب، بکـن رحـم به کنعـانی‌ها            تو دعا کن که مگر یوسف زهرا برسد

جسم بی‌روح همه منتظر هوی شماست            کاش بر پیکـر این قـوم، مسیحا برسد

تو دعا کن که پس از این همه یلدای فراق            صبحِ موعودِ خدا؛ روزِ خوشِ ما برسد

بـانـی اصـلـی مـیــلادِ گـلِ لـبـخـنـدت

سال بعدی بشود کاش، خودِ فـرزندت

: امتیاز

مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مخمس

زمین شدیـم ولی آسمانِ ما حسن است            کـرانه‌ایـم ولی بی‌کـرانِ ما حسن است

گره گره هـمه اما؛ امـانِ ما حسن است            پُر از حسن لبِ ما نوشِ‌جانِ ما حسن است


هـزار شُکـر تـمـامِ جـهـانِ ما حـسـن است

رسـیـد جـلـوه‌ای و بـاز یا عـلی گـفـتیم            پس از دو یا حسن از چارتا علی گفتیم

دوباره از حسن و مرتضی علی گفتیم            حسن حسن همۀ عـمـر با عـلی گـفـتیم

به فـاطـمـه بـنـویـسـید جـانِ ما حسن است

بساطِ عاشـقی‌ام جور شد به لطف شما            و سهـمِ سفـرۀ ما نور شد به لطف شما

از آن زمان که زمین طور شد به لطف شما            گدای سامره مشهـور شد به لطف شما

تـمامِ عـمر فـقـط آب و نـانِ ما حسن است

برای عـرضِ ادب شاعران کم آوردند            برای پـیـش کـشیِ تو جـان کـم آوردند

به پـای بـوسـی تو آسـتـان کـم آوردنـد            قـلم زدنـد به عُـمر و زمان کـم آوردند

که عشق در رگ و در استخوانِ ما حسن است

گـدا شـدیـم بـگـوئـیـم این سـخـن‌هـا را            نـوشـتـه‌انـد خــدایِ کَــرَم حـسـن‌هـا را

بـرای مـا که نـوشـتـنـد پَـر زدن‌هـا را            بـه سـامـرایِ شـمـا رفـتـن آمـدن‌هـا را

هـزار شُکر که رزقِ دُکـانِ ما حسن است

به روی شانه اگر گـیسویت رها بشود            عجـیب نیـست اگـر قـبـله سامـرا بشود

حسن نـمـاز و حـسن قـبـلـۀ دعـا بشود            حسن رکوع و حسن سجده‌های ما بشود

مـیـان کـرب وبلا هـم اذان ما حـسـن است

نـوشـتـه‌انـد بر این خـانه از قـدیـم: الله            که با تو جلوه کند جلـوه‌ای عـظیم: الله

عصا بدست رسیده است پیشِ تو کلیم الله            کـلـیـم تـا که بـگـویـد حـسن کـریـم الله

چه غم از این همه غم، مهربانِ ماحسن است

اگر چه تـکـیـه‌گَهِ خـانـه‌هـا پـدر بـاشـد            پدر هـمـیشه هـمه کـاره‌اش پـسر باشد

پـسـر بـرای پــدر؛ پــارۀ جـگـر بـاشـد            پسر که هست گدا هم که پشت در باشد

بـزرگ خانۀ صاحـب زمانِ ما حسن است

: امتیاز

مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : محمود یوسفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

زانـو زدنـد پـیـش تـو با احـتـرام‌هـا            شاه و گـدا و صاحب مال و مـقام‌ها

از آسمان عشق امامت رسیدی و...            شد مـقـدم حـضـور تو خـتم کـلام‌ها


امشب طواف، دور تو باید کنند خلق            جای صفا و مـروه و بیت الحـرام‌ها

ای عـشق دومـین حـسن بن عـلیِّ ما            دستی بکش تو بر سر ما، ما غلام‌ها

در وصف جایگاه رفیعت همین بس است            صف بسـتـه‌انـد پشت سر تو امـام‌ها

دلـتنگ سامرای تو هـستـیم یا حسن            دلتنگ عطر صحن و سرایت مدام‌ها

زائـر شدیم از ره دور و نشـسـته‌ایم            حـالا در انـتـظـار عـلـیک السلام‌ها

: امتیاز